حس تنفر

ساخت وبلاگ
من فقط از خدا میخوام توی جریانی که راه انداختی حل بشم 

شاید اینجوری از نظر تو آدم بشم

+ نوشته شده در  شنبه ۳۰ دی ۱۳۹۶ساعت ۳:۴۶ ب.ظ  توسط میم مثل مانی  | 
حس تنفر...
ما را در سایت حس تنفر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmiiiimmm بازدید : 135 تاريخ : شنبه 30 دی 1396 ساعت: 19:08

دوست داشتم اینجوری میگفتی:

من تو را همه جوره قبول کرده ام، با تمام معایبی که در موقع سختی از خودت نشان دادی

بعدشم اینجوری می گفتی که: بیا جانا که جان از دلُم رفت  بیازین پس تو را در دل کنم بست

بیا ای یار مرا با خود ببر دست         بیا که دو سه لقمه ای در اندرون ام هست

بیا و ببین که در صدر بودن چه ساده ست         بیا جانا که یاد تو از لب گذراندست

+ نوشته شده در  شنبه ۳۰ دی ۱۳۹۶ساعت ۴:۴ ب.ظ  توسط میم مثل مانی  | 
حس تنفر...
ما را در سایت حس تنفر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmiiiimmm بازدید : 161 تاريخ : شنبه 30 دی 1396 ساعت: 19:08

آتیش که راه میاندازی میسوزونه، یه موقع هست مثل پلاسکو آتشنشانها رو هم طعمه حریق میکنه 

حداقلش اینه که اون هیزمی که جم کردی رو میسوزونی 

یعنی انرژی که برای جوش آوردن یه کتری آب نیازه برای خوردن دور هم چایی به بی خانمانی میکشونی

+ نوشته شده در  ساعت ۱:۲۱ ق.ظ  توسط میم مثل مانی  | 
حس تنفر...
ما را در سایت حس تنفر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmiiiimmm بازدید : 160 تاريخ : جمعه 29 دی 1396 ساعت: 20:48

وجودم اگر کم بود برات، به من رطی نداره باید بگم خدا رو ببخش تنها چیزی که مالِ خودم بود همین وجود بود که چون منو خدا نداریم میگم مالِ منه وگرنه من از خودم هیچ ندارم شکایت داری از خدا داشته باش که این روزا آب هم میخوای برای خوردن باید پولش رو بدی خدا ی وجود به من داد و یک خواهش، خواهشش تو بودی برای من دادمش به تو، خیلی وقت پیش قبل از اینکه چشم باز کنی حق داری هندونه زیر بغلم بذاری که نمیخوامت، آخه واقعا هیچی ندارم  + نوشته شده در  ساعت ۱:۵۱ ق.ظ  توسط میم مثل مانی  |  حس تنفر...
ما را در سایت حس تنفر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmiiiimmm بازدید : 169 تاريخ : جمعه 29 دی 1396 ساعت: 20:48

خب من تا الان هر وقت میخواستم بنویسم گرفتگی عضلات سر رو ایجاد میکردم که تراوش کنه باید با آرامش بنویسم با آرامش من حتی نمیدونم هدف کجاس، باید به کجا برسم، یا تو میخوای من یا خودت به کدوم حد برسیم آدم از نظر تو چه تعریفی داره؟ من چقدر دیگه کار دارم؟ یا همینجور میخوای دستم رو محکم بگیری پس کله ام بزنی تا برسونی به منزلگه عشق؟ واقعا چرا؟؟؟؟؟ واقعا کِی؟؟؟؟؟؟؟؟ واقعا تا کجا؟؟؟؟ من از برهوت عاشقی خدا به راحتی و سلامت عبور کردم ولی اینجا نمیدونم هدف چیست؟ اصلا هدف معنای داره یا میخوای ی زندگی اینجا راه بیاندازیم تا بعد؟ من اگه بگی زندگی کنیم همینجا هستم و البته قبول دارم هنوز اخت نگرفتیم دخت! فقط تا چه حدی معیار شماست عزیزم؟! + نوشته شده در  ساعت ۹:۳۹ ب.ظ  توسط میم مثل مانی  |  حس تنفر...
ما را در سایت حس تنفر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmiiiimmm بازدید : 134 تاريخ : پنجشنبه 28 دی 1396 ساعت: 0:48

مسئله کنکور مسئله مهمی است مسئله ادامه حیات مسئله جابجایی تمام دنیای اطراف  و برای شخصی مثل من مسئله یافتن همزادم که البته اگر در شهری کشوری سنی جنسی دیگر بود حتما او را میافتم  مسئله عشقم بود  ولی اینکه هدف نامشخص در دنیایی نامتوازن به من بگویید موضوع چیست خودم را به زحمت میاندازم  میشوم همان مرتاضی که بودم(از همه جوانب) من امید دارم فقط چشمانم بسته است گوشهایم میشنوند میبرمتان به آن فضایی که میخواهید حتی بهتر از من بخواهید نه اینکه به زور دستم را بگیرید و ببرید من انسانم و دارای شعور قادر به تغییر  ولی اگر هدفم تغییر نباشد هر زمان که شده بر میگردم به حالتی که تعریف خودم بوده است اگر قصد، پرورش است، همراهی میکنم + نوشته شده در  ساعت ۱۰:۲ ب.ظ  توسط میم مثل مانی  |  حس تنفر...
ما را در سایت حس تنفر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmiiiimmm بازدید : 138 تاريخ : پنجشنبه 28 دی 1396 ساعت: 0:48

توی فیلم طنزِ ما(لیسانسه ها)، همه به جفتشون و عشقشون رسیدن 

حس تنفر...
ما را در سایت حس تنفر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmiiiimmm بازدید : 121 تاريخ : چهارشنبه 27 دی 1396 ساعت: 0:17

ترسم از این است بمیریم و به باور نرسیم

حس تنفر...
ما را در سایت حس تنفر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmiiiimmm بازدید : 148 تاريخ : دوشنبه 25 دی 1396 ساعت: 21:03

سرما خوردم و دارم چَه چَه میزنم، بنده خدا مامانم داره تحمل میکنه

دارم داد میزنم: دلم گرفته ای دوووووسسسسست هوای آمدن با من 

فقط بگو کِی کجا باشــــــــــَـــــــم؟؟؟؟؟

ز مستی رسیده ام به شرابی که هستی(جهان) در پی آن در به در شده است روانه

ز کوی آن نگینی که اندرون نشسته، به کجا چنین شتابان؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

+ نوشته شده در  ساعت ۱۲:۳ ب.ظ  توسط میم مثل مانی  | 
حس تنفر...
ما را در سایت حس تنفر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmiiiimmm بازدید : 148 تاريخ : يکشنبه 24 دی 1396 ساعت: 22:30

کاش احساسات ما اینقدر قدرت نداشت که به نابودی بکشاند  کاش قانونی بود برای این حجم از احساسات ما دیشب خوابی میدیدم مبنی بر تمام شدن یک رابطه، با جیغ و دادم همراه بود، و باور کردم کاش باورم به جای دیگری نمیکشید به واقعیت نمیکشید فقط برای روانم بس بود کاش ... قرار بود کشتی باشم به وسعت یک خشکی پهناور که بر روی آب شناور ولی بی تکانه، نشد  راه و چاه زیاد است در وجودم  من در این درس یک چیز دانستم که تو تلاش کردی از مدتها پیش که افسار خیال مرا به دست گیری برای نبودن همین روزها و همین اتفاقها  چه دردناک است  + نوشته شده در  ساعت ۴:۲۱ ب.ظ  توسط میم مثل مانی  |  حس تنفر...
ما را در سایت حس تنفر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmiiiimmm بازدید : 164 تاريخ : يکشنبه 24 دی 1396 ساعت: 22:30

من میخواستم برم بخاطر فرمایش شما ولی... ولی مادرم گفت نه شبه سرده میدزدنت و اینا و کجا میخوای بری؟ روز برو من توضیح دادم که مادرِ من، من الان چند هفته اس راه نرفتم و اینکه موقع راه رفتن و هوای خوب یا صبح زوده یا شب تار، بهش گفتم من نیاز داره بدنم که راه برم  قبول نکرد  من لباسمو پوشیدم لپتاپم رو خاموش کردم حتی درس رو هم بستم و فقط کلاه بود که بر نداشتم دوباره کشیده شدم بشینم و الان دلیلش رو فهمیدم! + نوشته شده در  ساعت ۹:۱۵ ب.ظ  توسط میم مثل مانی  |  حس تنفر...
ما را در سایت حس تنفر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmiiiimmm بازدید : 156 تاريخ : شنبه 23 دی 1396 ساعت: 3:11

متوجه هستم 

تو مادرم هستی و همه کَس و کارم تویی 

مسئله جامعه انسانی است

اگر نبود مدتها پیش، پیشِ هم بودیم

مجبور نیستیم به گرفتن رضایت، این درست

نمیدونم باید چه کار کنم

+ نوشته شده در  ساعت ۹:۲۴ ب.ظ  توسط میم مثل مانی  | 
حس تنفر...
ما را در سایت حس تنفر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmiiiimmm بازدید : 138 تاريخ : شنبه 23 دی 1396 ساعت: 3:11

با من که هستی راحت باش در مورد دردهایت

همه را میشنوم

و همدردی

حس تنفر...
ما را در سایت حس تنفر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmiiiimmm بازدید : 148 تاريخ : پنجشنبه 21 دی 1396 ساعت: 14:11

بابت پروژه ای که نتیجه اش را فقط میخواستی تنها راه این بود که عاشق تمام عالم شوم

چهره ات را بر هر عنصری ریز و درشت، کوچک و بزرگ، چاپ کردم و نتیجه حاصل شد تا حدودی

الان میگویی من اینجام و من نمیدانم کدام چهره تویی :)))))))))

میشود همه را پاک میکنم بجز آنکه اصالت دارد

+ نوشته شده در  ساعت ۱۱:۱۱ ق.ظ  توسط میم مثل مانی  | 
حس تنفر...
ما را در سایت حس تنفر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmiiiimmm بازدید : 117 تاريخ : پنجشنبه 21 دی 1396 ساعت: 14:11

من دقت کردم که ی مدت خیلی به رنگ های روشن ملایم علاقه شدید داشتم (و البته دارم) بیشتر که دقت کردم دیدم این علاقه برای گشتن به دنبال حس آرامش و آرام نگه داشتن محیطه ولی وقتی کسی رو میبینم که محبت براش تعریف شده اس از رنگهای تیره و تند استفاده میکنه که نشونه اینه که علاقه داره به محیط پر هیاهو برگرده شایدم اشتباه باشه  ولی میدونم که تو رو کم دارم که هر لحظه دلم میخواد به سمتت بیام واین دل اینقدر بزرگ هست که اشباع نشه میخوامت + نوشته شده در  ساعت ۳:۲ ب.ظ  توسط میم مثل مانی  |  حس تنفر...
ما را در سایت حس تنفر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmiiiimmm بازدید : 158 تاريخ : چهارشنبه 20 دی 1396 ساعت: 20:33

درسته ضحاک را بستند به کوه(و نکشتن)، برای آنکه خودشون همون اشتباه رو نکرده باشند:

ای همه گرگها در افکنده به دار، سَرِ دار یک گرگ نباشد که تویی

+ نوشته شده در  ساعت ۴:۵۳ ب.ظ  توسط میم مثل مانی  | 
حس تنفر...
ما را در سایت حس تنفر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmiiiimmm بازدید : 118 تاريخ : چهارشنبه 20 دی 1396 ساعت: 20:33

توی رویا دیده بودم که عبور خواهی کرد از چهار چوب رویای من

تو امروز بزرگتر از رویای من شده ای 

تبریک

جایی برای تعظیم میخواهم،

امروز تو از مرز انسانیت فراتری

نه به این دلیل،

به آن دلیل که عاشقی را بلد بودی

میپرستمت معشوقم

+ نوشته شده در  ساعت ۶:۴۴ ب.ظ  توسط میم مثل مانی  | 
حس تنفر...
ما را در سایت حس تنفر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmiiiimmm بازدید : 151 تاريخ : دوشنبه 18 دی 1396 ساعت: 22:41

از تو خواستم پناهم باشی  مرکز نور و دیده ام باشی از تو خواستم مرا بدرّانی         در خودت ببلعانی از تو خواستم شوی نور دو عین    عین مرکز ثقل  از تو خواستم مرا تکه کنی      بر خودت وصله کنی از تو خواستم خودت باشی عالمم    در جلال و جبروتت، کاملم(کاملِ من) از تو خواستم نکته بندازی درست     از هر آنچه هست بندازی درشت از تو مدیونم که راه را بیراهه ای      از کلوخی سخت، کوهی سازه ای از تو مدیونم که اندر این فریب       جرم بر بیچاره چون من می نهی ای دل سرکش مکن با من بد آ       چون که مسکینم در این ورطه بیا + نوشته شده در  ساعت ۱۲:۳۳ ق.ظ  توسط میم مثل مانی  |  حس تنفر...
ما را در سایت حس تنفر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmiiiimmm بازدید : 99 تاريخ : يکشنبه 17 دی 1396 ساعت: 15:05

یعنی چشام که ته استکانی 

سرما هم که خوردم مشامم کار نمیکنه

عینکمم بر میدارم گوشم نمیشنوه

میخوام بگم فقط حس لامسه ام کار میکنه الان فهمیدی یا بیشتر توضیح بدم :دی

+ نوشته شده در  ساعت ۵:۳۴ ب.ظ  توسط میم مثل مانی  | 
حس تنفر...
ما را در سایت حس تنفر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmiiiimmm بازدید : 131 تاريخ : شنبه 16 دی 1396 ساعت: 21:12

میگه پیغام بده

میگم مگه منو کامل حس نمیکنی؟

میگه خب خوندن مستقیم ی چیز دیگه اس

میگم پس میدونی برای چی میخوام پیشت باشم

+ نوشته شده در  ساعت ۷:۴۳ ب.ظ  توسط میم مثل مانی  | 
حس تنفر...
ما را در سایت حس تنفر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmiiiimmm بازدید : 130 تاريخ : شنبه 16 دی 1396 ساعت: 21:12